پنجمین روز از شهریور سال 1309 پسری در محله خانی‌آباد تهران به دنیا آمد که بعدها او را جهان پهلوان خواندند و نامی ماندگار شد در تاریخ ورزش ایران زمین. مردی از تبار گوش شکسته‌های پایتخت که هم زندگی و هم مرگش با ناگفته‌های فراوانی همراه شد و سرانجام در گوشه‌ای از آرامگاه ابن بابویه به خواب ابدی رفت.

به گزارش مشرق به نقل از مهر، تاریخ ورزش ایران زمین در طول هزاران سال، پهلوانان بسیاری به خود دیده که داستان و منش زندگی هر کدام از این ورزشکاران اسطوره‌ای و ماندگار در نوع خود پند آموز و منحصر به ‌فرد است اما داستان غلامرضا تختی و زندگی این پهلوان معاصر به دلیل همزیستی او با بسیاری از پدران و بزرگان ما حال و هوای دیگری دارد.

در طول سالیان اخیر مطالب گوناگون در وصف خصایص و فضایل این پهلوان نامی ایران به رشته تحریر در آمده و گاه تا مرز کلیشه و تکرار پیش رفته، اما امروز قصد داریم به نکاتی از زندگی وی بپردازیم که شاید کمتر به آن توجه شده و راویانش از نزدیکترین دوستان و یاران تختی بودند.

جهان پهلوان تختی در سال‌هایی می‌زیست که قهرمانان بزرگی آمدند و رفتند و هر کدام برگی زرینی به افتخارات ملی کشورمان افزودند، اما به واقع چرا او در طول عمر کوتاه 37 ساله اش همچنان در یادها ماند و نامش با مردانگی و جوانمردی عجین شد. برای رسیدن به پاسخ این سوال بهتر است تمام ذهنیت قبلی از تختی را فراموش کنید و شخصا با مرور بخش اندکی از منش و زندگی او به نتیجه لازم برسید.

روی بازگشت با خانه را نداشت!
برای پی بردن به شخصیت و خصوصیات اخلاقی جهان پهلوان تختی کافی است که پای صحبت دوستان و هم‌قطاران او در زمان حضور در تیم ملی نشست و گپ و گفتی مفصل و صمیمی با آنان داشت. جالب آنکه با هر کدام از این پیشکسوتان عنوان‌دار که صحبت می‌کنیم، متفق القول به غیرت، مردانگی و بخشندگی جهان پهلوان اشاره می‌کنند که گویا این خصوصیات از تمامی داشته‌های اخلاقی او بارزتر بوده است.

به گفته همین گوش شکسته‌های قدیمی، زمانیکه غلامرضا تختی در بازی‌های المپیک با حداقل امتیاز و در عین شایستگی مغلوب حریف پر آوازه خود یعنی "الکساندر مدوید" روسی شد، رفتاری عجیب و منحصر‌ به‌فرد از خود نشان داد. غلامرضا تختی بعد از آن شکست تلخ از تشک کشتی خارج شد و در گوشه‌ای ایستاد و سر به زیر آرام شروع به گریه کرد.

زمانی که برخی از هم تیمی‌های او برای دلداری و آرام کردن جهان پهلوان به کنارش می‌روند و از دست دادن مدال طلای المپیک را به نوعی توجیه می‌کنند، تختی سر بلند می‌کند و با صدایی بغض آلود و آرام می‌گوید: "با چه رویی به ایران بازگردم. من برای ناکامی خودم ناراحت نیستم، بلکه از آن ناراحتم که من با هزینه برنج و روغن مردم ایران در اردوی تیم ملی شکم خود را سیر کردم و بدهکار آنان بودم، حال چطور با این دینی که بر گردنم بود، به کشورم بازگردم!"

طرز فکر و منش تختی در مواجهه با شکست در المپیک در حالی سال‌ها زبانزد گوش شکسته‌های ایران بود که متاسفانه هم اکنون بسیاری از این ارزش‌ها کمرنگ شده و حتی برخی ورزشکاران ملی ما پس از ناکامی، سینه سپر می‌کنند و مقابل دوربین‌های تلویزیونی به توجیه و فرار از مسئولیت می‌پردازند. این قبیل رفتارها در زندگی تختی بسیار دیده شده و در چند مورد انگشت شمار خلاصه نمی‌شود.

بزرگ‌ترین ترس جهان پهلوان تختی، شرمندگی برابر مردم بود و بارها در رفتار خود نشان داد که حاضر است برای سربلندی نام ایران و ایرانی از هر چه که دارد، بگذرد.

آرام و خجالتی؛ با شرم و حیا
غلامرضا تختی چه در دوران جوانی و قبل از ازدواج و چه در دوران متاهلی، فردی آرام و خجالتی بود که حتی برخی دوستان و مقطارانش او را منزوی هم می‌خواندند. شرم و حیای او در رفتارهای درون اردویی و طرز رفتارش با کشتی گیران شهرستانی که در اردوهای تیم ملی حضور داشتند، زبانزد همه بود.

تختی هیچگاه اجازه نداد کسی در حضورش به لهجه‌های مختلف کشورمان توهین کند و حتی برای شوخی، طایفه‌ای از ایران را به سخره بگیرد.

در این بین باید به اظهارات خیراله امیری تنها کشتی گیری که 9 سال پی درپی و در سال‌های 1337 تا 1346 پنجه درپنجه تختی انداخت و در 4 وزن تجربه مصاف با او را داشت اشاره کرد:" همیشه سعی می‌کرد مخاطب باشد و با مسخره کردن لهجه‌ها و کشتی گیران شهرستانی سخت مخالف بود. دایم اردونشینان را نصیحت می‌کرد که نباید برای خندیدن و شاد بودن، شخصیت و لهجه افراد را مسخره کرد. تختی بسیار تودار و به اصطلاح، خود خور بود و پس از ازدواجش نیز بسیار منزوی‌تر شد. او تا زمان مرگ حتی یک کلمه از زندگی خانوادگی‌اش صحبت نکرد، اما من احساس می‌کردم در درونش ناگفته‌های بسیاری وجود داشت که سرانجام در سینه‌اش ماند و از دنیا رفت."

عذاب وجدان بعد از پیروزی
جهان پهلوان بعد از کسب هر پیروزی برابر حریفان داخلی آنچنان ناراحت و متاثر می‌شد که گویی خودش ناکام میدان بوده! خیراله امیری همواره در خاطراتش از تختی به این موضوع اشاره کرده و می‌گوید: "هنوز که هنوز است خواب او و لحظه‌های قبل از مسابقات انتخابی را می‌بینم. تختی هر بار مرا شکست می‌داد، چنان از من دلجویی می‌کرد که انگار در حقم ظلم کرده!"

کمتر کسی از هم دوره‌های تختی، او را در حال شادی و سرور یعد از شکست دادن حریفانش در رقابتهای انتخابی تیم ملی دیده و انگار جهان پهلوان حتی طاقت دیدن شکست حریفان و رقبای خود را نیز نداشت. البته رقبای تختی نیز احساس غریبی در لحظه مصاف با او داشتند.

در این بین بد نیست یادی کنیم از داود ایوب، جوان 18 ساله‌ای که در سال 1346 و قبل از مرگ جهان پهلوان، آخرین حریف غلامرضا تختی در انتخابی تیم ملی بود:" برای انتخابی رقابتهای جهانی تولیدو آمریکا باید مقابل فردی کشتی می‌گرفتم که حتی یارای ایستادن برابرش را هم نداشتم. گویی به جز باخت چاره‌ای دیگر نداشتم! حتی در صورت توانایی برد نیز اجرای فن روی آقا تختی جسارت زیادی می‌خواست! در واقع روی کشتی گرفتن با او را نداشتم چه برسد که بخواهم شانه‌های پهلوان تختی را به تشک برسانم؛ واقعا در فضای آن سال‌ها، کار سخت و ناممکنی بود. هر چند آن کشتی را باختم اما مطمئن باشید اگر در آن دیدار پیروز از میدان بیرون می‌آمدم، زنده خارج شدنم از سالن محال بود! تماشاگران همگی طرفدار سرسخت تختی بودند و تاب دیدن شکست قهرمان مورد علاقه‌شان را نداشتند."

با مروری کوتاه بر خاطرات کوتاه و ماندگار دوستان و هم دوره‌های جهان پهلوان تختی می‌توان دریافت او شخصیتی تکرار نشدنی داشت و بی‌دلیل نیست که نامش بر تاریخ مردی و مردانگی ورزش این مرز و بوم حک شده است. به هر حال غلامرضا تختی در روز ۱۷ دیماه سال ۱۳۴۶ در یکی از اتاق‌های هتل آتلانتیک تهران درگذشت که البته همچنان دربارهٔ دلایل مرگ او اختلاف نظرهای زیادی وجود دارد.

قصاب خود را سلاخی کرد!
بهت و ناباوری از مرگ غلامرضا تختی به سرعت تمامی ایران را فرا گرفت و گفته می‌شود حتی 8 نفر از طرفداران او در شهرهای مختلف دست به خودکشی زدند! بدترین مورد خودکشی‌ها هم مربوط به یک قصاب کرمانشاهی بود که بوسیله قناره یا همان چنگک‌های آویزان از سقف قصابی‌ها، به زندگی خود خاتمه داد. او پیش از خودکشی یادداشت بزرگی بر شیشه مغازه‌اش چسباند که روی آن نوشته شده بود:"جهان بی جهان‌پهلوان ماندنی نیست"

مزار جهان پهلوان غلامرضا تختی در آرامگاه ابن بابویه تهران واقع شده که هر ساله هزاران نفر از عاشقان و شیفتگان مرام و منش تختی در این مکان گردهم آمده و یاد و خاطره قهرمان ملی خود را گرامی می دارند.


نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 9
  • در انتظار بررسی: 3
  • غیر قابل انتشار: 0
  • ۰۲:۳۰ - ۱۳۹۱/۱۰/۱۷
    1 0
    خدایش رحمت کند من برای ناکامی خودم ناراحت نیستم، بلکه از آن ناراحتم که من با هزینه برنج و روغن مردم ایران در اردوی تیم ملی شکم خود را سیر کردم و بدهکار آنان بودم، حال چطور با این دینی که بر گردنم بود، به کشورم بازگردم!" روحت شاد ای شهید حال بلند شو وببین کسانی را که نه تنها طلبکار این ملتند بلکه شاخ وشانه هم میکشند
  • رضا ۱۰:۱۴ - ۱۳۹۱/۱۰/۱۷
    1 0
    مثل این جوانمرد نه بوده و نه هست نه میاد روحش شاد
  • مهدي ۱۳:۲۷ - ۱۳۹۱/۱۰/۱۷
    1 2
    خواهش ميكنم بت درست نكنيد.تختي يه ادم معمولي مثل همه بود،البته اون يه انسان ازاده اي بود و قابل ستايشه،اما بايد بدونين كه ادم مذهبي نبوده(... و اما بزرگترين گناه اون كه بزرگترين گناه بشريته اينه كه خودكشي كرد،و اين نابخشودنيه(توجه داشته باشيد كسايي. كه ميگن كشتنش هيچ سندي ندارن و فقط به خاطر علاقشونه،در ثاني بعد انقلاب هم هيچ سندي بنا بر قتل تختي توسط ساواك وجود نداره)،پس دين نداريم لااقل ازاده مرد باشيم و دروغ نگيم
  • رضا ۱۴:۲۴ - ۱۳۹۱/۱۰/۱۷
    2 1
    دهنت رو اب بکش دوزاری اندازه دهنت حرف بزن امثال تو در اندازه ای نیستن بخوان در مورد تختی حرف بزنن
    • هموطن ۱۴:۱۳ - ۱۴۰۲/۰۹/۱۱
      0 0
      من حرفای ایشون رو تایید نمیکنم، ولی توهین و بددهنی هم تو مرام جهان پهلوان تختی نبود.
  • مهدي ۱۶:۵۶ - ۱۳۹۱/۱۰/۱۷
    1 2
    انتظار توهينو تحقير از جانب متحجرينو داشتم،كسايي كه داراي ذهن منجمدن هر سخني كه بر خلاف الگويي باشه كه در ذهنش قرار دادن،شروع به توهين و تحقير ميكنن من هيچ توهيني به جناب تختي نكردم و فقط گفتم كه چرا چنين گناه بزرگيو كرده(خودكشي) من چيزي نگفتم و فقط ميپرسم كه چنين كسي ميتونه الگوي من باشه، اين نشون از فرهنگ بالات نبود كه درجواب يه تفكر منطقي،توهين ميكني اقا رضا،كاش اگه پاسخ منطقي داشتي مطرح ميكردي،اينو بدون كسي كه توهين ميكنه اول از همه خودشو تحقير ميكنه چون انسانهي فرهيخته توهين نميكنن
  • رضا ۱۸:۰۲ - ۱۳۹۱/۱۰/۱۷
    2 0
    اقای محترم تویی که دم از حرف منطقی میزنی اخه تو فرهیخته(خنده)هستی که بدون سند ومنبع حرف درمورد بزرگان ایران میزنی ذهن شما منجمد شده که یک حرفی رو شنیدی میخوای بدون ذره ای تحقیق به خورد مردم بدی =-========== اساسا مشکل ما تو ایران اینه که یکسری از افراد یک حرفی رو بدون سند و منبع میزنن وفکر میکنن حرفشون هم حتما درسته --------------------------------------- شما برو یکم بیشتر تحقیق کن فرهیخته(خنده)
  • مهدي ۱۲:۲۶ - ۱۳۹۱/۱۰/۱۸
    0 3
    چيو تحقيق كنم،اخه من چيز جديدي نگفتم،تختي چرا مرده ؟ همين جوزي نميشه گفت كه رژيم شاه كشته چون هيچ مدركي وجود نداره،برعكس شواهد زيادي وجود داره كه خودكشي كرده، سال اخر عمرش با زنش به به مشكل خورده بود،و به خاطر همين تو اون هتل زندگي ميكرده، مشكل ما تو اين مملكت اينه كه به اقراق كردن در مورد افراد اادت كرديم،اين به خاطر مغز منجمد جناب نا فرهيخته
  • رضا ۱۳:۲۲ - ۱۳۹۱/۱۰/۱۸
    2 0
    باز که بدون منبع حرف زدی فرهیخته(خنده)

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس